حکایتی زیبا از امام موسی کاظم (ع) هفتمین امام معصوم

حکایتی زیبا از امام موسی کاظم (ع) هفتمین امام معصوم
امام علیه السلام فرمود: رسول خدا امیرالمومنین علیه السلام و پدران من همه بادست خود كار می كردند و البته كار كردن عمل پیامبران و جانشینان آنها و بندگان شایسته خداوند است.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، مرحوم طبرسی در كتاب شریف خود به نام احتجاج آورده است : روزی مهدی عبّاسی با حضور بعضی از علماء اهل سنّت و از آن جمله ابویوسف - كه یكی از علماء برجسته دربار به حساب می آمد، جلسه ای تشكیل داد؛ و حضرت ابوالحسن امام موسی كاظم علیه السلام را نیز در آن جلسه دعوت كرد. امام كاظم علیه السلام پس از ورود، از ابویوسف مطلبی را پرسید؛ ولی او نتوانست جواب سئوال حضرت را بدهد. پس از آن ، خطاب به حضرت كرده و اجازه گرفت تا سئوالی را مطرح كند؟ امام علیه السلام فرمود: آنچه مایل هستی سؤ ال و مطرح كن .

ابویوسف پرسید: درباره حاجی كه در حال احرام باشد، آیا شرعاً می تواند از سایه بان استفاده كند؟ حضرت فرمود: خیر، صحیح نیست . پرسید: چنانچه خیمه ای را نصب كند و داخل آن رود، چه حكمی دارد؟ فرمود: در آن اشكالی نیست . پرسید: چه فرقی بین آن دو وجود دارد؟!
حضرت فرمود: درباره زن حایض چه می گوئی ، آیا نمازهای خود را باید قضا كند یا خیر؟ جواب داد: خیر.

فرمود: آیا روزه های خود را باید قضا نماید؟ گفت : بلی . فرمود: چه فرقی بین نماز و روزه می باشد؟ گفت : در شریعت اسلام حكم آن چنین وارد شده است . امام موسی كاظم علیه السلام فرمود: درباره احكام شخص حاجی در حال احرام نیز چنان وارد شده است . در این لحظه مهدی عبّاسی خطاب به ابویوسف كرد و گفت : ای ابویوسف ! چه كردی ؟ كاری كه نتوانستی انجام دهی ؟!

ابویوسف گفت : او یعنی ؛ امام كاظم علیه السلام - مرا با یك استدلال از پای درآورد.

ارزش كار

علی بن ابی حمزه گوید: امام كاظم علیه السلام را دیدم كه مشغول كار و فعالیت در زمین خودش بود به گونه ای كه عرق بر بدنش جاری بود به او عرض كردم فدایت شوم دیگران كجا هستند كه شما اینگونه به زحمت افتادید؟ حضرت فرمودند: ای علی ! كسی كه بهتر از من و پدرم بود با دست خود در زمین كار می كرد. عرض كردم : او چه كسی بود؟

امام علیه السلام فرمود: رسول خدا امیرالمومنین علیه السلام و پدران من همه بادست خود كار می كردند و البته كار كردن عمل پیامبران و جانشینان آنها و بندگان شایسته خداوند است.

اسوه عبادت

احمد بن عبدالله از پدرش نقل می كند كه گفت : نزد فضل بن ربیع (از سران حكومت عباسی) رفتم (در آن وقت كه امام موسی كاظم (علیه السلام) تحت نظر او بود) دیدم بر پشت بام نشسته است ، به من گفت : بیا اینجا به این خانه نگاه كن ببین چه می بینی ؟ رفتم دیدم و گفتم : یك لباس افتاده می بینم ، گفت : خوب نگاه كن ، خوب نگاه كردم ، گفتم : مردی را در حال سجده می بینم . گفت : آیا این مرد را می شناسی ؟ این موسی بن جعفر (علیه السلام) است ، كه شب و روز او را در این حال می بینم ، او نماز صبح را دراول وقت می خواند سپس تعقیب نماز را می خواند تا خورشید طلوع نماید، سپس به سجده می افتد و همچنان در سجده است تا ظهر شود، كسی را وكیل كرده كه وقت نماز را به او خبر دهد، وقتی كه از ناحیه او با خبر می شد كه ظهر شده بلند می شد و بدون تجدید وضو، نماز می خواند (معلوم می شود كه از صبح تا ظهر خوابش نبرده است) وقتی شب می شود پس از نماز عشاء غذائی میل می كند، سپس تجدید وضو نموده به سجده می افتد و همواره در دل شب نماز می خواند تا طلوع فجر. بعضی از مامورین می گفت : بسیار شنیدم كه آن حضرت در دعایش ‍ می گفت :خدایا من از تو می خواستم فراغت و فرصتی برای عبادت تو بیابم ، خواسته ام را برآوردی ، تو را بر این كار حمد و سپاس می گویم . و در سجده خود می گفت : قبح الدنب من عبدك فلیحسن العفو و التجاوز من عندك . زشت است گناه از بنده تو، پس عفو و گذشت نیك از جانب تو می باشد. و از دعاهای معروف او است :
اللهم انی اسالك الراحه عند الموت و العفو عند الحساب خداوندا از درگاه تو آسایش هنگام مرگ و بخشش هنگام حساب را می خواهم.

آفرینش مافوق تصوّر

مرحوم شیخ مفید رحمه اللّه علیه آورده است :
امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: همانا خداوند متعال دو جهان مرتبط با یكدیگر آفریده است ، كه یكی از آن ها عُلیا و دیگری سُفلی می باشد. و آفرینش تشكیلاتی هر دو جهان را در انسان ایجاد نموده است ؛ همان طور كه این جهان را كروی شكل آفریده است ، همچنین سر انسان را نیز چون گنبد، كروی شكل قرار داده و موهای سر انسان به منزله ستارگان ؛ و چشمانش همانند خورشید و ماه ؛ و مجرای تنفّس او را چون شمال و جنوب ؛ و دو گوش انسان را چون مشرق و مغرب قرار داده است . همچنین چشم بر هم زدن انسان ، مانند جرقّه و برق ، سخن و كلام او مانند رعد و صدای آسمانی ، راه رفتن او همچون حركت ستارگان سیّاره است . همچنین نشست و نگاه انسان همانند إشراف ستارگان ؛ و خواب انسان مانند هبوط آن ها؛ و نیز مرگ او همانند فناء و نابودی آن ستارگان خواهد بود. خداوند كریم در پشت انسان 24 فقره و مهره استخوانی همانند 24 ساعت شبانه روز، و درون او 30 روده به تعداد روزهای ماه قرار داده است ؛ و بدن او را متشكّل از 12 عضو به مقدار حدّ اكثر حمل او در شكم مادر آفریده است . و درون انسان چهار نوع آب وجود دارد كه عبارتند از:

آب شور در چشمانش تا در گرما و سرما محفوظ و سالم بماند. آب تلخ در گوش هایش تا جلوگیری از ورود حشرات باشد. آب مَنی در صلب و كمرش تا او را از فساد و دیگر عوارض مصون و سالم نگه دارد. آب صاف در دهان و زبانش تا كمك در جهات مختلف دهان و درون باشد. و به همین جهت هنگامی كه حضرت آدم علیه السلام لب به سخن گشود، شهادت به یگانگی خداوند سبحان داد. همچنین خداوند حكیم انسان را از نفس و جسم و روح آفرید، كه به وسیله نفس ، خواب های مختلف می بیند؛ و جسمش مورد انواع بلاها و امراض ‍ گوناگون قرار می گیرد، كه در نهایت به خاك باز می گردد؛ و روح تا زمانی كه جسم بر روی زمین باشد، با او است و پس از آن جدا خواهد شد.

بد گمانی به شوهر

سلیمان بن عبداللّه حكایت كند:
روزی با عدّه ای به منزل حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام وارد شدیم و در حضور آن حضرت نشستیم . پس از لحظاتی ، زنی را كه صورتش به عقب برگشته بود، آوردند و از حضرت خواستند كه او را معالجه نماید. امام كاظم علیه السلام دست راست مبارك خود را بر پیشانی زن و دست چپ را پشت سر او نهاد و سر و صورت او را به حالت طبیعی برگرداند؛ و زن سالم شد. سپس حضرت زن را مخاطب قرار داد و فرمود: مواظب باش بعد از این مرتكب چنین خلافی نشوی . افراد در مجلس سئوال كردند: یا ابن رسول اللّه ! این زن چه كار خلافی را انجام داده ، كه دچار این عقاب شده است ؟ امام علیه السلام فرمود: نباید راز او فاش گردد، مگر آن كه خودش مطرح كند. هنگامی كه از زن سئوال شد كه چه عملی انجام داده بودی ؟ گفت : شوهرم غیر از من همسر دیگری دارد و هر دو در یك منزل هستیم ، در حالی كه هووی من پشت سرم نشسته بود، من بلند شدم تا نماز بخوانم ؛ شوهرم حركت كرد و رفت ، من گمان كردم پیش آن همسرش رفته است ، پس صورت خود را برگرداندم تا ببینم چه می كنند، هوویم را تنها دیدم و شوهرم حضور نداشت . و چون چنین گمان خلافی را نسبت به شوهرم انجام دادم ، به آن مصیبت گرفتار شدم و به دست مبارك مولایم ، آن عقاب برطرف شد و توبه كردم.

برخورد با بدگویان

یكی از فرزندان عمربن خطاب كه در مدینه زندگی می كرد امام كاظم علیه السلام را آزار می داد و هر گاه به او می رسید بدگوئی می كرد و امیرالمومنین علیه السلام را نیز مورد طعن قرار می داد. بعضی از یاران حضرت عرض كردند اجازه دهید ما این فاسق را بكشیم ، اما امام علیه السلام به شدت آنها را نهی كرده و آدرس محل كار و مزرعه آن مرد را سوال كرد. گفته شد امام درآن ناحیه از مركب خود پیاده شد و نزد او نشست و بارویی گشاده با او صحبت كرد و خندید. آنگاه سوال كرد: چقدر برای زراعت خود خرج كرده ای ؟

او در جواب گفت : صد دینار حضرت فرمود: امید داری چقدر سود نصیب تو گردد؟ گفت : علم غیب نمی دانم . حضرت فرمود: گفتم : امید داری چه اندازه سود ببری ؟ گفت : امیدوارم دویست دینار سود ببرم . امام علیه السلام كیسه ای به او داد كه سیصد دینار در آن بود فرمود: زراعت هم مال خودت باشد و خداوند آنچه امید داری نصیب می كند. آن مرد سر امام علیه السلام را بوسید و از او خواست كه از خطایش در گذرد. امام علیه السلام بر او لبخندی زد و بازگشت . وقتی امام علیه السلام به مسجد رفت آن مرد را دید كه نشسته است ، وقتی چشمش به امام علیه السلام افتاد: گفت : اللّه اعلم حیث یجعل رسالته خداوند داناتر است كه رسالتش را در چه كسی قرار دهد. اصحاب آن حضرت پرسیدند قضیه چیست ؟ امام علیه السلام فرمود شما چیز دیگری می گفتی حال شنیدید الان چه گفت ؟ وقتی امام علیه السلام به منزل خود رفت به یارانش كه از اوخواسته بودند اجازه دهد آن مرد را بكشند فرمود: كدامیك بهتر بود آنچه شما می خواستید انجام دهید یا آنچه من می خواستم انجام دهم ؟ من با مبلغی او را اصلاح كردم و با این شراو را از خود دور كردم.

پاداش پاسخ نیک

فقیری به حضور امام كاظم (علیه السلام) آمد و عرض كرد: تهیدست هستم مرا از تهی دستی و فقر نجات بده ، اگر صد درهم پول داشته باشم ، با تجارت و خرید و فروش خود را از فقر و ناداری نجات می دهم . امام كاظم (علیه السلام) با روی خوش و لبخند، به او فرمود: من از تو یك سؤ ال می كنم ، اگر پاسخ صحیح دادی ، ده برابر خواسته تو را به تو خواهم داد. فقیر عرض كرد: بپرسید.
امام كاظم (علیه السلام) فرمود: اگر بنا باشد تو در دنیا برای خود آرزوئی كنی ، چه آرزو می كنی؟ فقیر گفت : آرزو می كنم توفیق انجام حقوق برادران دینی بیابم ، و برای حفظ دین و برادران دینی ، قانون تقیه را رعایت كنم . امام كاظم (علیه السلام) فرمود: چرا دوستی با ما خاندان را، آرزو نمی كنی . او عرض كرد: این صفت در من هست ، خدا را برداشتن چنین نعمتی سپاس ‍ می گویم ، و از درگاهش می خواهم ، تا خصال نیكی كه ندارم به من بدهد. امام كاظم (علیه السلام) فرمود: پاسخ نیكی دادی ، آنگاه دو هزار درهم (كه 20 برابر خواسته او بود) به او داد و فرمود: این پول را در خرید و فروش مازور به كار ببرید زیرا كالای خشك است (و كمتر آسیب پذیر است (. به این ترتیب به او كمك كرد، و او را برای تجارت و كسب و كار تشویق و راهنمایی فرمود.

پرسش از کودک

مرحوم قطب الدّین راوندی و دیگر بزرگان به نقل از عیسی شَلمقانی آورده اند: روزی بر محضر مبارك امام صادق علیه السلام وارد شدم و تصمیم داشتم كه درباره شخصی به نام ابوالخطّاب سؤال كنم . همین كه داخل منزل حضرت رفتم و سلام كردم ، امام علیه السلام فرمود: ای عیسی ! چرا نزد فرزندم موسی - كاظم علیه السلام - نمی روی ، تا آنچه كه می خواهی از او سؤ ال كنی؟! من دیگر سخنی نگفتم و برای یافتن حضرت موسی كاظم علیه السلام روانه گشتم ؛ و سرانجام او را در مكتب خانه یافتم ، كه نشسته بود و مدادی در دست داشت . چون چشم آن كودك معصوم بر من افتاد، اظهار داشت : ای عیسی ! خداوند متعال در روز ازل از تمامی پیغمبران و خلایق ، بر نبوّت محمّد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله ؛ و نیز خلافت و جانشینی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام عهد و میثاق گرفته است ؛ و همگان نسبت به آن وفادار و ثابت هستند. ولیكن عدّه ای از افراد، ایمانشان حقیقت و واقعیّت ندارد، بلكه ایمان آن ها عاریه و ظاهری است ، كه ابوالخطّاب نیز از جمله همین افراد می باشد. عیسی شلمقانی گوید: چون از آن كودك ، چنین سخنی عظیم را شنیدم ، خصوصاً كه از نیّت و قصد درونی من آگاه بود، بسیار خوشحال شدم ؛ و آن حضرت را در آغوش گرفته و پیشانی او را بوسیدم و اظهار داشتم : ذرّیه رسول اللّه صلوات اللّه علیهم ، بعضی از بعضی ارث می برند و همگان یكی می باشند. و پس از آن ، نزد امام صادق علیه السلام بازگشتم و جریان را برایش بازگو كردم ؛ و افزودم بر این كه همانا او حجّت خدا و خلیفه بر حقّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله است . سپس امام صادق علیه السلام فرمود: چنانچه هر مطلب و سؤالی كه داشتی ، از این فرزندم - كه او را مشاهده نمودی - سؤال می كردی ، تو را پاسخ كافی و كامل می داد.

تاثير نماز بر كنيز

امام موسي كاظم (علیه السلام) در طول 35 سال امامت، به زندگي اجتماعي و سياسي جامعة مسلمين توجه عميق داشت، همواره تلاش مي‌‌كرد كه مسلمانان را از زير يوغ طاغوتها نجات دهد، و حقوق از دست رفتة آنها را به آنها بازگرداند، آن بزرگمرد آزاده در اين راستا بسيار صدمه ديد. به خصوص در عصر حكومت طاغوتي هارون همواره در زندانهاي تاريك و سخت تحت شكنجه و فشار بود، سرانجام به دستور هارون او را در زندان مسموم نموده و به شهادت رساندند.

در آن هنگام كه امام كاظم (علیه السلام) در زندان سندي بن شاهك (بغداد) بود، هارون كنيزي خوش قامت و زيباچهره را به عنوان خدمتگزار به زندان فرستاد. امام كاظم (علیه السلام) آن كنيز را نپذيرفت و به عامري (كسي كه واسطه رساندن كنيز شده بود) فرمود :

«‌به هارون بگو: بلكه شما هستيد كه به هدايايتان شاد هستيد، من نيازي به آن هديه ندارم»
عامري بازگشت و جريان را به هارون گزارش كرد. هارون خشمگين شد و به او گفت :

«‌به زندان برو، به موسي بن جعفر (علیه السلام) بگو:

«‌نه ما با رضايت تو، تو را زنداني كرده‌ايم و نه با رضايت تو، تو را دستگير نموده‌ايم، قطعاً‌ بايد كنيز در زندان باشد.»

به اين ترتيب، كنيز را در زندان باقي گذاشتند، هارون جاسوسي را بر او گماشت تا چگونگي كار كنيز را به او گزارش دهد.

كنيز در زندان، آنچنان تحت تاثير معنويت امام (علیه السلام) قرار گرفت كه همواره به سجده مي‌رفت و مي‌گفت : «‌قدوس، سبحانك سبحانك...» اي خداي پاك و بي عيب كه از هر گونه عيب، منزه و پاك هستي...

آن جاسوس، ماجرا را به هارون گزارش داد. هارون گفت :

به خدا سوگند موسي بن جعفر (علیه السلام) كنيز را با جادوي خود، سحر زده كرد، برو آن كنيز را نزد من بياور. كنيز در حالي كه لرزه بر اندام داشت و بهت زده بود نزد هارون آمد، هارون احوال او را پرسيد.

كنيز گفت : امام (علیه السلام) را ديدم، شب و روز سرگرم نماز و عبادت و تسبيح بود، به او گفتم اي آقاي من، من براي خدمتگزاري تو به اينجا آمده‌ام، چه حاجت داري تا تو را ياري كنم.

فرمود :«‌اينها (هارون و اطرافيان او) دربارة من چه فكري مي‌كنند؟

ناگهان به سويي متوجه شد، من نيز به آن سو نگريستم، باغي شاداب و پر درخت و باصفا با حوريان ديدم، بي‌اختيار به سجده افتادم تا اينكه غلام شما آمد و مرا به اينجا آورد.

هارون گفت :« اي زن خبيث، تو در سجده به خواب رفته‌اي و آن چيزها را ديده‌اي. سپس دستور داد كه آن كنيز را تحت نظر قرار دادند تا وقايع زندان را به كسي نگويد، او همچنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنيا رفت»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








برچسب‌ها: حکایتی زیبا از امام موسی کاظم (ع) هفتمین امام معصوم ,
تاريخ : پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394 ا 22:44 نويسنده : ناصرطاهری ا
.: Weblog Themes By : VioletSkin.lxb.ir :.